خاکستر نشینم مکن
|
|
چشمانم تو را می خواهند تا به ان ها
راه و رسم گریه کردن را بیاموزی
لبانم صدایت می زنند تا به ان ها
بگویی چگونه بخندند
دستهایم به سویت دراز است
که انها را به سوی شهر عشق ببری
اما نمی دانم چرا پاهایم با تو همراه نیست
که بخواهی به خاکسترم بنشانی؟
نظرات شما عزیزان:
غزل
ساعت8:17---2 دی 1391
والا چه عرض کنم!
قشنگیش که خیلی قشنگ بود
وجدانا
ولی یه کمم تلخ بودا
محمدرضا
ساعت20:52---1 دی 1391
دست ما كوتاه و خرما بر نخيل...
حمید
ساعت13:28---29 آذر 1391
به اصطلاح آهان
3 نظر در نوبته
واقعااااااااااااااا که
حمید
ساعت13:27---29 آذر 1391
سلام تعجبم که دو نظر داری و نظرسنجت 4 نظر نشون میده پس کو سایر نظرات یا کلک زدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حمید
ساعت8:41---29 آذر 1391
با سلام
واقعا زیبا بود
واقعااااا
غزل
ساعت7:39---29 آذر 1391
سلام علیکم
میبینم که قالب عوض کردی
به جان من قالب قبلی اشکال داشتا
اما الانا خیلی خوب شده
مرسی
شیدا
ساعت15:53---28 آذر 1391
سلام خیلی قشنگ بود
|
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, |
|
|
|